جدول جو
جدول جو

معنی چفت هکاردن - جستجوی لغت در جدول جو

چفت هکاردن
جور کردن، تراز کردن تخته ها در نجاری
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چفت کردن
تصویر چفت کردن
بستن در خانه، وصل کردن چیزی به چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
(دِ زَ دَ)
در را با زنجیر بستن. (ناظم الاطباء). و رجوع به چفت شود، محکم کردن و سفت کردن (در تداول روستائیان خراسان) ، کنایه از خموش شدن و پرگوئی نکردن و حرف مفت نزدن. (در تداول روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه)
لغت نامه دهخدا
(سَ بِ جَرَ تَ)
خم کردن. خماندن. خمیده کردن. منحنی کردن قامت یا پشت و جز آنها:
ورهمی چفته کند قد مرا گو چفته کن
چفته باید چنگ تا بر چنگ ترک آواکند.
منوچهری.
رجوع به چفته و چفته شدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از چفت کردن
تصویر چفت کردن
در را با زنجیر بستن، وصل کردن چیزی بچیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چفته کردن
تصویر چفته کردن
خم کردن خماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چفت کردن
تصویر چفت کردن
((~. کَ دَ))
بستن در، محکم کردن، سفت کردن
فرهنگ فارسی معین
سرزنش کردن، نصیحت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
بزرگ نمایی کردن، پروراندن
فرهنگ گویش مازندرانی
فین کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
جدا شدن، رها شدن، پاره شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
عادت کردن، قلق کسی را به دست آوردن، آماده کردن، راضی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
اصابت کردن، برخورد کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پودر کردن، ریز ریز نمودن
فرهنگ گویش مازندرانی
کپه کردن، در یک جا جمع نمودن
فرهنگ گویش مازندرانی
گفتاری از روی تحکم و تحقیر به دیگری، نوعی نفرین است به معنای کوفت گرفته
فرهنگ گویش مازندرانی
پرت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
بریدن، صدای کشیدن چیزی بر زمین
فرهنگ گویش مازندرانی
پرچین کردن، حصار کردن با شاخ و برگ گیاهی
فرهنگ گویش مازندرانی
دروغ گفتن، چاخان کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
چریدن
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای پاره شدن پارچه، صوتی آوایی که از بریدن و ترک برداشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
دو چیز را به یکدیگر نزدیک کردن، میزان نمودن مگسک تفنگ با
فرهنگ گویش مازندرانی
برانگیختن، شاخ کردن، فریباندن
فرهنگ گویش مازندرانی
تحریک کردن، وسوسه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
انباشتن
فرهنگ گویش مازندرانی